شهید اسداله آزادفرد

شهید اسداله آزادفرد
شناسنامه شهید

نام شهید : اسداله نام خانوادگی : آزاد فر نام پدر : حسین

شماره شناسنامه : 17 کد ملی : 6649794996تاریخ ولادت : 1347-07-20

مناسبت در هنگام تولد :

محل تولد : شهرری تحصیلات : دیپلم سن : 18

نوع عضویت : بسیجی وضعیت تاهل : مجرد تعداد فرزند : 0تاریخ شهادت : 1365/11/19

مناسبت در هنگام شهادت :

محل شهادت : شلمچه نام عملیات : کربلای5 وضعیت : شهید

محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه : 53 ردیف : 123 شماره : 1

زندگی نامه شهید

شهید اسدا... آزادفرد در سال 1347 در باقرشهر بدنیا آمد تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان وحدت به اتمام رسانید و وارد مقطع راهنمایی مدرسه هجرت امام شد . تحصیلات دبیرستانی اش را در شهرری ادامه داد .

قبل از اعزام به جبهه در پایگاه شهید چمران فعالیت داشت .

مسئول پذیرش پایگاه بود و اکثر شبها همراه برادران بسیجی به گشت می رفت ایشان دو بار به جبهه اعزام شد دفعه اول در منطقه جنوب کشور به مدت سه ماه حضور داشت تا در تاریخ 1365/11/06 برای بار دوم اعزام شد

بعد از گذشت 11 روز در عملیات کربلای 5 به فیض شهادت نائل آمد .

وصیتنامه شهید

ا عرض سلام به محضر آقا امام زمان ( عج الله تعالي فرجه الشريف ) منجی عالم بشریت و سلام خدمت امام امت ، خمینی کبیر و رزمندگان اسلام و عرض سلام و ادب به  پدر و مادر بزرگوارم.

امیدوارم که از رفتن من به جبهه راضی بوده وهیچ گونه ناراحتی نداشته باشید، اگر به شما اذیتی رساندم مرا حلال کنید و ببخشید و از شما می خواهم که همیشه پشتیبان امام باشید ، هیچ وقت از او جدا نشوید که ما هر چه داریم از امام و انقلاب است

و همچنین از دوستان و آشنایان می خواهم که مرا حلال کنند، و اگر ناراحتی از من حقیر بر دل دارند به بزرگواری خود عفو نمایند .

شما برادران بسیجی امیدورارم که مرا حلال کنید و همواره چه در جبهه و چه در پشت جبهه حضور فعال داشته  و همواره پشتیبان امام باشید.

در پایان باید بگویم مقداری پول در بانک دارم که سر سال آن مقدار که خمس تعلق می گیرد را بدهید به آقای مرعشی نجفی  و مقدارباقی مانده را برایم نماز و روزه بخرید و مقداری را از طرف من صدقه و خیرات بدهید .

  در پایان از همه شما حلالیت می طلبم و شما رابه ایزد یکتا می سپارم .   

 

 

    رسم عاشق نیست با یک دل دو دل برداشتن                                               یا زجان و یا زجانان ، بایست دل برداشتن  

 

 

پیام شهید :


پشتیبان امام باشید و هیچ وقت از او جدا نشوید که ما هر چه داریم از اسلام و امام عزیز است 
و جبهه ها را خالی نگذارید و راه شهدا را ادامه دهید .

 

خاطره از شهید

« خاطرات پدر شهید »

 اوایل او را تشویق به نماز می کردم ولی بعدها عاشق خدا شد و به شدت پایبند نماز و مسائل دین شد

اسدا... می گفت جبهه ها خالی است من باید  بروم الان وقت درس نیست.

 از درس واجب تر فتوای امام است که جبهه ها را پر کنید . 

موقعی که می خواست به جبهه برود به او گفتم در جبهه از نان و حلوا خبری نیست کسی که به جبهه می رود  شهید و یا مجروح و یا اسیر می شود .

 گفت قبول دارم به او گفتم اگر شهید شدی باید ما را شفاعت کنی و او گفت چشم بابا ، هنگام اعزام او را بوسیدم و گفتم برو به امید خدا رفت   و بعد از 11 روز به شهادت رسید .

هنگام رفتن بسیار خوشحال بود و می خندید ، از ناحیه سر ترکش خورد که باعث شهادتش شد . 

 

« خاطرات همرزم و دوست شهید »

شهید اسدالله آزاد فرد رو میتونم جزو نجیب ترین آدمهایی بنامم که در طول عمرم دیده ام جوانی پاک و بی آلایش که حتی نسبت به هم سن و سالان خودش (من جمله خود من ) هم با حجب و حیا برخورد میکرد.

از بچه های بسیج مسجد موسی بن جعفر (ع) باقرشهر بود ؛ شب و روزمون رو توی مسجد موسی بن جعفر(ع) و با هم میگذروندیم . خیلی نسبت به حلال و حرام و شبه ناک بودن مسایل حساس بود.

یادم میاد روزی که میخواست به جبهه اعزام بشه و من برای بدرقه ی اون شهید عزیز به پایگاه  سپاه شهرری رفته بودم ؛ 10 تومن (100 ریال)به من داد و گفت:

که اینو سر راهت بنداز توی صندوق صدقات  یه روز 10 تا بلیط اتوبوس از یه نفر خریدم به قیمت 7 تومن  میترسم که اشکال شرعی داشته باشه

( اونموقعها ظاهرا به کارمندان دولت بلیط اتوبوس رایگان میدادند و اونهائی که لازم نداشتند بلیط ها رو میفروختند ) و تاکید داشت که:

حتما از حاج آقای مسجد  که در اون زمان حاج آقا موسوی بودند دوباره بپرسم که حکم شرعی این قضیه چیه که زیر دین نمونه.

اینو گفتم که تاکیدی باشه بر صحبتی که در  مورد اون عزیز کردم مبنی بر اینکه  حتی به احکام شبه ناک هم حساس بود .

گاه گاهی به هم میگفتیم اگر من شهید شدم تو رو شفاعت میکنم ؛ و گاهی هم میزدیم زیر حرفمون و این داستان همیشه ادامه داشت .

یادم نیست آخرین باری که به هم قول دادیم زدیم زیر حرفمون یا نه . اما کاش  نزده باشیم و همچنان بر سر حرفش باشه .

اون بدرقه و اون دیدار آخرین دیداری بود که من با اسدالله داشتم؛ دوتا نامه از جبهه برام فرستاد که هنوز دارمشون  و گاه گاهی نگاهشون میکنم و میبالم که  عزیزی مثل اون دوستم بوده و در حسرتم که چرا از نعمت دیدارش محرومم .

اسدالله در تاریخ ۱۹بهمن ۱۳۶۵ به شهادت رسید.

دوتا نامه ازش دارم که تو ارشیو خاطراتم نگهشون داشتم .

وقتی پیکر پاکشو آوردند در روز تشییع من این افتخار رو داشتم که  داخل آمبولانس بعنوان  نزدیک ترین دوستش درکنار اون پیکر پاک باشم و روی ماهشو رو ببوسم .

یادت همیشه با منست

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید