شهید ابراهیم عیسوند

شهید ابراهیم عیسوند
شناسنامه شهید

نام شهید : ابراهیم نام خانوادگی : عیسوند نام پدر : احمد

شماره شناسنامه : 17600 کد ملی : 0490172881تاریخ ولادت : 1346-12-25

مناسبت در هنگام تولد :

محل تولد : شهرری تحصیلات : دوم راهنمایی سن : 20

نوع عضویت : سرباز ارتش وضعیت تاهل : مجرد تعداد فرزند : 0تاریخ شهادت : 1366/09/02

مناسبت در هنگام شهادت :

محل شهادت : حاج عمران نام عملیات : نصر 9 وضعیت : شهید

محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه : 26 ردیف : 81 شماره : 41

زندگی نامه شهید

شهید ابراهیم عیسوند در سال 1346 در شهرک قمصر چشم به جهان گشود

و بعد به باقر شهر نقل مکان نمود او تحصیلات خود را در باقرشهر به اتمام رسانید و به خدمت سر بازی رفت .

در تاریخ 1366/09/03 در عملیات نصر 9 در حاج عمران بر اثر اصابت ترکش به پشت سرش به فیض شهادت نائل گردید.

 

وصیتنامه شهید

بسم الله الر حمن الر حیم

با عرض سلام و درود بی پایان به امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی روحی فداه و سلام و درود به ارواح طیبه شهدای اسلام از صدر تا کنون برادران بسیجی خوشا به حال شما که در هر زمان و هر مکان به یاد خدا هستید و تا زنده اید هستید

به یاد خدا باشید و دستور امام عزیزتان را با جان دل بپذیرید که امر امام را پذیرفتن معنی اطاعت ازرسول الله است و در نتیجه اطاعت از دستورات خداوند کریم می باشد .

و سخن پیامبر سخن خداست همه باید عملاً پیرو امام حسین (ع ) باشیم همان طوری که آقا و سرورمان مسئله مرگ را حل کرده و راه شهادت و ایثار برای خدا را به ارمغان آورده و راه را به ما نشان داده

عزیزان مبادا در مسئله یاد گیری تخصصهای مختلف کوتاهی کنید امروز شما امید اسلام و مسلمین هستید (انشاء ا... موفق باشید )

خلاصه من بنده خدا هستم و راه خودم را انتخاب کردم و از این انتخاب خوشحالم چون ایمان به خدا و رسول (ص) خدا و آیات قرآن دارم .

قرآن مجید انسان مسلمان و جامعه اسلامی را مشخص کرده و من آگاهانه و به امر ولی فقیه  یعنی امام عزیز که سخنش بر ما حجت است پای به عرصه به نبرد با کفار نهاده ام .

اینجانب موظف می دانم که از اسلام دفاع کنم و تا آخرین نفس بجنگم و برای رضای خدا بجنگم تا اسلام زنده بماند .

اینجانب با بصیرت پابه میدان نبرد گذاشته و خدا را شکر می کنم که این توفیق به من رو سیاه داده شد اگر به شهادت رسیدم که می شود

گفت شهادت برای من بزرگ است و در این صورت به وظیفه ام عمل کرده ام شهادت برای من می تواند معجزه باشد چون من کجا شهادت کجا !

خرم آنروز که از این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

ضمناّ باید بگویم که اگر توفیق شهادت را خدا به من داد از خانواده ام می خواهم که خرج زیادی که همراه با اصراف است نکنید و خیلی ساده مراسم برگزار کنید

و می توانید مقداری از خرج بی مورد را به آنهایی که احتیاج دارند کمک کنید جا دارد انگیزه خودم را در جهاد در راه خدا بیان کنم .

ما هرگز نمی جنگیم مگر برای خدا و پیاه کردن احکام قرآن و تا زمانی که بخواهیم احکام قرآن را پیاده کنیم باید به امر نایب امام زمان (عج) گوش بدهیم

و بنده خودم را موظف دانستم که از اسلام دفاع کنم و تمام مشکلاتم در توان خودم تحمل کنم و تا آخرین نفس بجنگم و دفاع از ، اسلام  و قرآن کنم و برای رضای خدا بجنگم

تا اسلام زنده بماند و مردم ما در پناه اسلام عزیز زندگی کنند.

(ایاک نعبد و ایاک نستعین )

پروردگارا تنها تو را می پرستم و از تو یاری می جویم

از پدرم و مادرم که حق زیاد بگردنم دارد و خواهرانم ، برادرانم ، دوستانم و همسایگانم و آنهایی که به هر طریق با بنده برخوردی داشتند و هر چیزی که به نظرشما می رسد و من مقصرم خواهش می کنم مرا حلال کنید واز همه شما حلالیت می طلبم و باور داشته باشید

که اگر شما و بنده هم حلال نکنیم خدا هم ما را نمی بخشد .

امید وارم مرا حلال کنید ضمناّ پدر عزیزم من شرمنده را حلال کنید و اگر جنازه ام به دستتان رسید در جمع شهدای بهشت زهرا(س)  و در قطعه 26 دفنم نمایید .

خاطره از شهید

«  خاطرات مادر شهید  »

آخرین بار که مرخصی آمد به من گفت:  دیگر مرخصی نمی آیم مثل اینکه عملیات داشتند.

وقتی می خواست برود درب منزل ایستادم و برایش قرآن نگه داشتم سپس پشت سرش آب پاشیدم برگشت به من گفت: چرا زحمت می کشی من هر وقت می آیم تو را به زحمت می اندازم.

گفتم : نه مادر این کارها را به خاطر فاطمه زهرا (س) و به خاطره امام حسین (ع) انجام می دهم.

ایشان گفت: مادر توی چشمهای شما می بینم.

روزی را که مادر شهید می شوی گفتم:  نه مادر من چنین سعادتی ندارم گفت: این سعادت را نصیب شما خواهم کرد.

وقتی شهید شد من بیمارستان بستری بودم عموی ایشان یک روز پیش آمد و گفت: ابراهیم زخمی شد.

به او گفتم دروغ نگو خودم خواب دیدم که ابراهیم شهید شده بعد از آنکه جنازه اش را آوردند در بهشت زهرا (س) مشتهایم را گره کردم.

و گفتم : ( ای آمریکا هر چقدر که جوانان ما را بکشی ما قویتر می شویم )

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید