شهید محمد اسماعیلی شیخانی

شهید محمد اسماعیلی شیخانی
شناسنامه شهید

نام شهید : محمد نام خانوادگی : اسماعیلی شیخانی نام پدر : فتحعلی

شماره شناسنامه : 4551 کد ملی : 6539643446تاریخ ولادت : 1337-10-01

مناسبت در هنگام تولد :

محل تولد : رشت تحصیلات : دیپلم سن : 25

نوع عضویت : پاسدار وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزند : 2تاریخ شهادت : 1362/08/12

مناسبت در هنگام شهادت :

محل شهادت : پنجوین نام عملیات : والفجر 4 وضعیت : شهید

محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه : 44 ردیف : 80 شماره : 28

زندگی نامه شهید

شهید محمد اسماعیلی شیخانی در سال 1337 در خانواده ای مذهبی در روستای قاضیان از توابع رشت پا به عرصه وجود نهاد.

پدرش با قرآن انس زیادی داشت از این رو شهید نسبت به قرآن مانوس گردید.

تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا به پایان رساند و جهت مقاطع بالاتر به شهر رشت رفت و تا سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد و در سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد پس از گذراندن دوران آموزش با رشادتی که از خودنشان می داد.

 به گارد جاویدان ملحق شد یکسال از خدمت سربازی را پشت سر گذاشته بود که انقلاب خون بار اسلامی اوج گرفت و امام خمینی (ره) فرمان فرار سربازان را از سربازخانه ها صادر نمود شهید اسماعیلی جزء کسانی بود که از سرباز خانه فرار کرد و به صف انقلابیون پیوست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد صحنه انقلاب شد.

در سال 60 مدتی  در جبهه ( جنگهای نا منظم ) شرکت کرد  در سال 1361 در جبهه های غرب رشادت آفرید سپس در سال 1362 در عملیات والفجر 4 در بلندیهای کانی مانگا بدرجه رفیع شهادت نائل گشت  از این شهید بزرگوار یک پسر و دختر به یادگار مانده است . 

 

وصیتنامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

اکنون که برای چندمین بار به جبهه های نور علیه ظلمت ( به تعبیر امام ) راهی شوم برخود می بالم که چنین سعادتی را خدای به بنده گنه کار عطا می فرماید.

اکنون که در این راه مقدس برای رضای خداوند (انشاء ا...) قدم برداشته ام تا بتوانم از دستاورد های جمهوری اسلامی و حرمت خون هزاران هزار شهید و مجروح و حراست از آرمان مقدس الهی تا آخرین قطره خون خود مقاومت نمایم .

شاید به این وسیله دینی را که به خون این عزیزان دارم ادا نمایم.

اگر در این راه بزرگ به درجه رفیع شهادت که خود را لایق آن نمی دانم ، نائل شدم سعادتی است که خداوند نصیب من فرموده و گرنه آنقدر در این راه قدم بر می دارم تا لطف خداوند شامل حال این حقیر گردد. از خداوند می خواهم که مرگم را شهادت در راه خود قرار دهد .

از شما می خواهم هر وقت بیادم افتادید بیاد تنهایی و مظلومیت حسین (ع) گریه کنید و اگر خواستید بر مزارم حاضر شوید تا می توانید برمزار آن عزیزانی که جان خود را بی مها با فدای اسلام نموده اند و گمنام هستند حاضر شوید چون از برای آنها پدر و مادری نیست برایشان بگرید و رفتن شما بر قبر این عزیزان روح کلیه شهداء را شاد می نماید .

فرزندانم را آنچنان تربیت کنید که خدمتگزاری مفید برای جامعه و سربازانی شایسته برای امام زمان باشند .

برادران و خواهران گوش بفرمان امام بزرگوار و عزیز این اسوه مقاومت و قلب تپنده امت اسلامی که بحق وارث خون حسین (ع) می باشد ، باشید.

 حرفم را با فرمایشی از مولای متقیان علی (ع) به پایان می برم و از همه فامیل می خواهم که مرا حلال نمایند.

الهی این عزت مرا بس که بنده ی تو باشم

و این فخر مرا بس که تو پروردگارم باشی تو آنچنانی که من دوست می دارم ، پس مرا انسان ساز که تو دوست داری .

 

خاطره از شهید

داحی اهل بیت عصمت و طهارت میکرد وقتی ذکر حضرت رقیه را می خواند کفش و جوراب خود را در آورد و روی خارها می دوید

و می گفت : اگرمی خواهی بفهمی مصیبت چقدر سخت است باید پای برهنه روی خارها بدوی و ذکر حضرت رقیه (س) را بخوانی.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید