شهید اصغر رشیدی پور

شهید اصغر رشیدی پور
شناسنامه شهید

نام شهید : اصغر نام خانوادگی : رشیدی پور نام پدر : اسماعیل

شماره شناسنامه : 22 کد ملی : 6649790338تاریخ ولادت : 1346-01-01

مناسبت در هنگام تولد : روز عرفه و شب عید سعید قربان

محل تولد : شهرری تحصیلات : دیپلم سن : 19

نوع عضویت : بسیجی وضعیت تاهل : مجرد تعداد فرزند : 0تاریخ شهادت : 1365/07/21

مناسبت در هنگام شهادت :

محل شهادت : مهران نام عملیات : تک دشمن وضعیت : شهید

محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه : 53 ردیف : 145 شماره : 1

زندگی نامه شهید

در اولین روز زیبا و رنگارنگ بهار گویی که طبیعت به دنبال نقشی دیگر می گشت و پرندگان مهاجر که بسوی دیار ما می آمدند خبر از مهاجری می دادند که بدین سوی میامد و سر انجام در صبح زیبای دل انگیز بهاری در اول فروردین 1346 پرنده ای بهشتی و کوچک منزل ما را گرمی بخشید

اولین بار که سیدی در گوش اصغر آوای اذان سر داد گویی که از غیب برای این کودک بهشتی وحی آمد چنان که در دوران زندگی کوتاه اما پربار خویش عاشق قرآن و مجالس سوگواری سالار شهیدان حسین(ع) بود.

انگار او با این خاندان عهد و پیمانی داشت دوران تحصیل خود را در مدرسه ابتدایی سادات خمسه (وحدت) آغاز نمود دوران تحصیلی راهنمایی خود را در مدرسه شهید منتظری به پایان رساند.

 

 

طی این سالها او شاگردی ممتاز شناخته شد و مربیان او همیشه می گفتند اصغر در یادگیری نابغه است مخصوصاً در حفظ قرآن.

دوران دبیرستان خود را در مدرسه شهید مدرس در رشته علوم تجربی آغاز نمود چه شبها که در پایگاه شهید چمران با دوستان خود به حفاظت و پاسداری از دستاوردهای این انقلاب می پرداختند.

سال 1362 که 16 بهار از زندگی اصغر می گذشت و به فرمان امامش و با رضایت  خانواده به جبهه شتافت.

برای سومین بار در سال 1364 دوره چهارم دبیرستان که او خود را برای ورود به دانشگاه در رشته پزشکی آماده می نمود طاقت نیاورد و دوری همرزمان را تحمل نکرد و باز به جبهه شتافت و این بار ترکش خمپاره بوسه آتشین بر کمر او نهاد و وی را مجروح ساخت بعد از مداوا از بیمارستان بدون مراجهت به منزل باز به جبهه برمی گردد و این بار نسیم آتش مواد شیمیایی و اثر مخربش اصغر را مجروج می سازد تا برای مداوا به تهران برگردد

بعد از بهبودی نه چندان برای بار چهارم در سال 1365 هنگام خدا حافظی از کوچک و بزرگ حلالیت می طلبد و به معراجع عاشقان مهدی(ع) موعود باز به جبهه می شتابد

و این بار پرچم در دستهای او آوای قبیله خدا که به خون خواهی برادران خدایی خویش بسوی قبیله شیطان هجوم می برند و این آخرین پائیز زندگی او در این دنیای فانی بود سرانجام در تاریخ 1365/7/21 در منطقه مهران غلاویزان هنگام آتش پدافند

بسوی هواپیماهای دشمن بعثی مورد اصابت ترکش از دو ناحیه سینه و سر می گردد و خون پاکش را نثار شقایق های سرزمینش و زندگی ابدی و جاویدان خود را آغاز می کند و این بار پرندگان مهاجر او را از پیش ما به عرش نزد عاشقان حق برده اند.     

وصیتنامه شهید

 (بسم الله الرحمان الرحیم)

ان الله یحب الذین یقاتلو فی سبیله کانهم صفاً نبیاً مرصوص

خداوند دوست دارد کسانیکه در راه خدا همانند بنای استوار در صفی با سلام ودرود بر منجی عالم بشریت آقا امام زمان و جانشین بر حقش رهبر انقلاب اسلامی امام عزیزمان با کمال تشکر از پدر و مادر عریزم که برای من زحمت کشیدند.

و نهایت تشکر از اینکه مرا اینطور بزرگ کردند و به جبهه فرستادند

امیدوارم که این بنده حقیر معصیت کار را از ببخشید و خوشنود سازید

خدمت برادران بسیجی ام این دلاوران که در جبهه حماسه می آفرینند

عرض می کنم که این دعاهای شما بسیجیها و ملت است که ما را در رفتن خودمان استوارتر و پا برجاتر می سازد

بدرستی که رمز پیروزی ما همین دعاهای شماست پس دعا را ترک نکنید

که انسان در دعا می تواند برنفس خویش غلبه کند و اگر انسان بر نفس خویش غلبه کند بدرستیکه در کار خود پیروز است

رسول اکرم (ص) می فرماید شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خویش غلبه نماید.

پس از شما میخواهم که در درجه اول امام را که واقعاً نور چشم ملت است دعا کنید و همچنین رزمندگان را

من واقعاً از خانواده شهدا خجالت می کشم که بدون پیروزی به خانه برمی گردم و خانواده شهدا را مشاهده کنم .

از تمامی اقوام ، دوستان ، بسیجیان و خانواده عزیزم حلالیت می طلبم و از شما برادران می خواهم سنگر مساجد و جبهه ها را خالی نگذارید .

پدر و مادرم در مجلس سوگواری من گریه نکنید و فقط برای امام پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید که گریه نکردن شما تیری است که از تیر اسلحه من کاری تر است .

 رزمندگان راه بسته شده کربلا را باز کنید و با خانواده شهدا به زیارت بروید اما این کربلا رفتن خون می خواهد و اگر با ریختن خون من راه کربلا باز می شود پس ای گلوله ها زودتر بر من بارید ولی من دوست دارم دستهایم را در یک جبهه و پاهایم را در جبهه دیگر از دست بدهم و سرم را در کنار قبرشش گوشه مولایم حسین علیه السلام در کربلا بگذارم .

به خدا تمامی شهیدان آگاهانه شهید می شوند و من خود می دانم که این لحضه آخر است بارالها می دانم که گناهانم خیلی بزرگ است.

 خدایا تو هم بزرگی و به بزرگی خودت گناهانم را ببخش و مرا در آن دنیا کنار دوستان شهیدم قرار بده

خداوندا پیامبر تو رسول اکرم (ص) فرمود شرافتمندترین مرگها شهادت است

پس بارالها توفیق شهادت در راهت را نصیبم فرما تا به آرزویم برسم برادران بسیجی ام به خدا این بسیج بود که مرا با خدا بیشتر آشنا نمود

سنگرهای این مدرسه عشق را خالی نگذارید

بار دیگر از مادرم می خواهم در شهادت من زینب وار عمل کند و از خواهرانم می خواهم حجاب خود را مثل همیشه حفظ کنند که حجاب بالاترین زینب شما زنان است

در آخرمن از شما برادران عاجزانه خواهشمندم که دعاها را ترک نکنید که دعا برنده ترین تیغها علیه ظالمین است .  

 

خاطره از شهید

« خاطرات مادر شهید »

مرحله سومی که اصغر به جبهه رفت ماه محرم سال 1364 بود بعد از سه ماه به مرخصی آمد به او گفتم چه عجب این مرتبه از جبهه زود دل کندی آمدی سری به ما بزنی دستهایت را که حنا بسته ای نکند آمدی رو دستمان خرج بگذاری اصغر گفت نه یک کاری داشتم آمدم انجام بدهم زود برمیگردم

مدت مرخصی که فقط هفت روز طول کشید او از مسئله ای رنج می برد هر چه سوال کردم چه شده گفت طوری نیست

بعد از رفتنش خیلی نگران بودم تا دو نفر از دوستانش خیلی صمیمیش را دیدم عسگری و شهید مصطفی عبدالمحمد

 

خلاصه بعد از هزار التماس گفتند چیزی نیست اصغر مجروح شده بود و دوباره به جبهه بازگشت گفتم چرا دوباره برگشت آنها به من گفتند انگار کمی مسمومیت در اثر مواد شیمیایی برایش پیش آمده بود که آن هم به سلامتی رفع شد گفتم چرا به ما زودتر نگفتی آنها گفتند به ما گفته بود که چیزی نگوئیم که شما ناراحت بشوید و مانع از رفتنش بشوید.

مرحله چهارمی که او به جبهه می رفت حالتی دیگر داشت دستانش را حنا بسته بود و از همیشه شادتر بود بعد از مدتی خبر شهادت اصغر را آوردند در این موقع که جواد در مرخصی بود و مصطفی در جبهه جواد که از این موضوع مطلع گشته بود با وجود داشتن یک فرزند دختر تازه بدنیا آمده طاقت نیاورد و به جبهه بازگشت و بعد از مدتی خبر شهادت مصطفی را برای ما آوردند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید