شهید محمد خوش نشین

شهید محمد خوش نشین
شناسنامه شهید

نام شهید : محمد نام خانوادگی : خوش نشین نام پدر : علی

شماره شناسنامه : 98 کد ملی : 3199804926تاریخ ولادت : 1325-09-02

مناسبت در هنگام تولد :

محل تولد : کرمان تحصیلات : پایان ابتدایی سن : 41

نوع عضویت : بسیجی وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزند : 6تاریخ شهادت : 1366/12/08

مناسبت در هنگام شهادت :

محل شهادت : پالایشگاه تهران نام عملیات : بمباران هوایی وضعیت : شهید

محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه : 40 ردیف : 39 شماره : 18

زندگی نامه شهید

شهید محمد خوش نشین در سال 1325 در روستایی از شهر کرمان چشم به جهان گشود.

در سن 18 سالگی به تهران عزیمت نمود و عاقبت در پالایشگاه تهران مشغول بکار شد منزل خویش در باقرشهر قرارداد در شکل گیری اعتصابات و مبازره علیه رژیم ستم شاهی شرکتی فعالانه داشت

عاقبت در بمب باران هوایی توسط دشمن بعثی در پالایشگاه تهران رویش بدید و جان تسلیم جانان نمود و رفت 

وصیتنامه شهید

نام خداوند بخشنده ی مهربان.پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر یگانه منجی بشریت آقا امام زمان(عج) و نائب بر حقش پر جماران رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و قائم مقام رهبری و تمامی خدمت گزاران انقلاب اسلام و رزمندگان جان برکف  در تمامی جبهه ها و آرزوی پیروزی این عزیزان.

با عرض سلام خدمت پدر و مادر عزیزم سلامتی شما از خداوند قادر متعال خواهانم.

خدمت خواهر های عزیزم و برادر کوچکم آقا محسن عزیز از فرسنگها راه دیده بوسی می نمایم و سلامتی شمارا از درگاه پروردگار متعال خواستارم باری اگر از احوالات اینجانب پسر خود خواسته باشید.

بحمدلله حالم خوب است ومشغول دعا گویی شما هستم و ملالی در بین نیست .

خدمت پدر بزرگ و مادر بزرگ سلام و دعای مخصوص می فرستم وسلامتی شمارا از خداوند خواستارم .

خدمت دایی های عزیزم سلام می رسانم خدمت خاله های عزیزم سلام می رسانم،خدمت عمه خانوم،بی بی و عمو خیلی سلام می رسانم.

خدمت بچه های عمه ام سلام می رسانم و سلامتی همه ی اقوام را از خداوند خواهان و خواستارم،

خدمت کلیه اقوام و فامیل سلام می رسانم جای در اینجا خوب است.

ناراحت حال من نباشید،راستی حمید امروز پیش ما بود بچه های باقر آباد اینجا هستند و همگی حالشان خوب است.

دیگر عرضی ندارم و از  همگی شما طلب حلالیت می نمایم.آدرس دایی عباس را برای من بفرستید.

خدا نگهدار. 

هرگز فراموشتان نخواهم کرد.

شب ساعت 19/40

مورخه 65/11/14

خاطره از شهید

محمد حسین پدرش در جبهه بود،می خواست به جبهه برود.

اما سن رفتن به جبهه را نداشت،با درستکاری شناسنامه اش همراه با معلمانش برای بازدید به مناطق جنگی رفت.

وقتی بازگشت تحمل ماندن نداشت،باپدرش صحبت کردم که با کمی سن و سالش می خواهد به جنگ برود.

نگزار برود تا بزرگ شود.پدرش گفت:هر چه خدا بخواهد همان می شود،خدا بخواهد شهید می شود یا بر می گردد .

همراه پدرش به جبهه شتافت و لباس زیبایی شهادت بر قامتش اندازه شد و به دیدار یار شتافت.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید